برگرور مرده ریخت شرابم را
درکام سگ فکند شکارم را
جام می ام فکند ز کف و آن گاه
اندر سرم شکست خمارم را
بس زار ناله کردم وپاسخ داد
با زهر خند ناله ی زارم را
گفتم بهار عشق دمید اما
گیتی خزان نمود بهارم را
گیتی گنه نکرد و گنه دل کرد
کاین گونه کرد سنگین بارم را
باری برآن سرم که از این سینه
بیرون کنم دل بزه کارم را
برای دیدن نظرات بیشتر این پست روی شماره صفحه مورد نظر در زیر کلیک کنید:
شما نیز نظری برای این مطلب ارسال نمایید:
بخش نظرات برای پاسخ به سوالات و یا اظهار نظرات و حمایت های شما در مورد مطلب جاری است.
پس به همین دلیل ازتون ممنون میشیم که سوالات غیرمرتبط با این مطلب را در انجمن های سایت مطرح کنید . در بخش نظرات فقط سوالات مرتبط با مطلب پاسخ داده خواهد شد .